چند روز پیش جلسه مشاورهای داشتم با دوست عزیزی که فروشنده دستگاههای تصفیه آب بود. از شرایط کسب و کارش راضی نبود و به دنبال راهکاری برای فروش بیشتر. با هم به بررسی روش بازاریابی و فروش مشغول شدیم و در حین بررسی سعی کردم که نکاتی را که باید برای بهبود فروش رعایت کند گوشزد کنم؛ اما کو گوش شنوا؟ هر چه گفتم در ایشان اثر نکرد و در پاسخ من، توضیح دادند که اگر وضع موجود را تغییر دهیم چه مشکلات و خطراتی ممکن است پیش بیاید.
برایشان توضیح دادم که اصلاً شما نیازی به فروشگاه ندارید و کافی است که یک آپارتمان اجاره کنید و با فروش مستقیم به مشتریان شناخته شده هزینههای خود را کاهش دهید. ایشان با وجودی که قبول میکرد روش پیشنهادی میتواند تا 50 درصد هزینههای مجموعه را کاهش دهد و میپذیرفت که مدتهاست که دیگر فروشگاهش مشتری موردی و عبوری ندارد؛ اما میترسید، ترس از تغییر روش.
به ایشان گفتم: «اگر سود مثل یک سیب در دستان شما باشد، شما از ترس این که دستتان را ببرید از چاقویی کند برای قاچ کردن سیب استفاده میکنید؛ شاید به این ترتیب خیال کنید که کمتر آسیب میبینید؛ اما عملاً سود را تقدیم رقبایی میکنید که از چاقو (ابزار بازاریابی) برندهتری استفاده میکنند.»
پیشنهاد من این است: «برای هر کاری از چاقوی مناسب استفاده کنید.»