یکی بود، یکی نبود!
در زمانهای دور در کشور سیام (تایلند امروزی) پادشاهی زندگی میکرد که بسیار مالدوست و ثروتاندوز بود. او دوست نداشت که هیچ کس ثروتی بیش از ثروت او داشته باشد. اما او برادری داشت که به کار تجارت مشغول بود و ثروت فراوانی داشت و پادشاه نگران بود که مبادا روزی ثروت برادرش به ثروت او نزدیک شود.
روزی صبر پادشاه لبریز شد و تصمیم به کشتن برادر و تصرف اموال او گرفت و تصمیمش را با وزیرش در میان گذاشت. وزیر که مردی زیرک و در عین حال دوراندیش بود، با تصمیم پادشاه مخالفت کرد و از پادشاه اجازه خواست که این موضوع را به سادگی و بدون خونریزی حل کند تا هم دست پادشاه به خون برادر آلوده نشود و هم اموال برادر روز به روز کمتر شود.
وزیر به پادشاه پیشنهاد داد که پادشاه یکی از فیلهای سفیدش را به برادرش هدیه دهد. (از نظر آنها فیل سفید موجودی مقدس بود.) پادشاه نیز طی مراسم با شکوهی یکی از فیلهای سفیدش را به برادرش بخشید.
هزینه مراقبت و نگهداری از فیل سفید بسیار سنگین بود و برادر پادشاه نه میتوانست آن را بکشد و نه میتوانست به دیگری ببخشد، زیرا نوعی توهین به هدیه پادشاه به حساب میآمد و او مجبور بود هر روزه هزینه هنگفتی را صرف خوراک و نظافت و سرپناه فیل سفید کند.
برادر زنده ماند؛ اما با نگهداری از فیل سفید به خاک سیاه نشست.
* * *
در دنیای تجارت «فیل سفید» استعاره از سرمایهگذاری یا پروژهای است که بازده اقتصادی ندارد اما شخص یا سازمان به دلیل هزینههایی که تا پیش از این برایش انجام داده، حاضر یا قادر به رها کردنش نیست.
* * *
شما چند فیل سفید دارید؟ سازمان شما چطور؟